**********************************************
بار دگر سکوت و سکون در کوچه پس کوچه های اهالی اقاقیها روستای سیاوشکلاء خبراز رحلت گلی مهربان را میدهد ، پدری از جنس عشق، دلش سرشار از نور ، وجودش سراسر از مهر ، بار دگر چشمها در فراغ و اندوه دستهایی گرم و نگاهی سرشار از بارقه امید به ماتم نشسته است ، اشکها جاریست ، آسمان ، خیابان ، کوه و برزن غمگین و مرگ بار دگر پرسه میزند، عزیز از دست رفته ، که سبکبال و آرام خفته ای ، نگاهها همه در بهت مانده است ، دلها هنوزم باور ندارد، در کدامین پله بهشت نشسته ای و ساکتی ؟ فریاد بزن ، اندوهت را باور نداریم ، خیال و خاطره هایت را نمی توان مرور کرد ، جانها می سوزد که تورا در ذهنها بسپاریم و چشمها به انتظار دیدنت هر لحظه به در می کوبد ، میدانی با رفتنت چه کرده ای ؟ دستهای سردمان در روزی سرد و غمگین 21/11/91 لحظه لحظه مان به سکوت و سکون به غم نشست اما باز هم به انتظارت نشسته ایم و تورا فریاد می زنیم چرا که باور نداریم ، به خیال و خاطرات شیرینت نفس می کشیم ، و مهرت را به جان می سپاریم و در نفسهای گرمت که همیشه سرشار مهربانی بود ، یادت همیشه زنده و پاینده و روحت همانند مهربانی ات آرام و در مسیر نور می رود ، یقین دارم خدا عاشق قلب مهربانت شده است و تورا انتخاب کرده ، بهترین پدر و آرامترین خیال شیرینم.
یادت گرامی و روحت قرین رحمت باریتعالی
کتابداران کتابخانه عمومی ابن شهر آشوب ساروی